دل بی آسمان
چقدر کویری دنیا شده دلم...چقدر بی آسمان شده دلم...
چقدر رنگ زمین گرفته دلم...چقدر ظلمانی شده دلم...
چقدر نفس کم میاورم...نفس بده ارباب...نفس بده که برای تو نفس نفس بزنم...
بخوان باز بر دلم انا انزلناه العشق را...
اشک های بی ارزشم را آورده ام...بخوان بر دلم آیه ی تطهیر را...
تپش قلبم را تنظیم کن: " ح...س ...ی ...ن.......آآآآرام جانم..."
درست هم نبض مسافرهای قدیم...هم نبض شهدا...
تمام دلخوشیم خلاصه شده است به نخ نازک نام تو "سیـــــــد..."
چه شیرین است نامت...احلی من العسل...
"من را همیشه خواندی و نشناختم تو را...
از غصه ها رهاندی و نشناختم تو را
این بندهی اسیر معاصی و نفس ر
از درگهت نراندی و نشناختم تو را
بی یاد تو گذشت همه عمر من ولی
با من همیشه ماندی و نشناختم تو را
بر خوان رحمت و کرم و استجابتت
عمری مرا نشاندی و نشناختم تو را
شب های جمعه تو نمک اشک و روضه را
بر جان من چشاندی و نشناختم تو را
با رأفت و بزرگی و آقائیت مرا
تا کربلا رساندی و نشناختم تو را"
******
مضطرنوشت:**این روزها دستی به سمت ذوالفقار است...اللهم عجل لولیک الفرج...
**من منتظرم تو را که تشریف غمت...داغیست برازنده دلهای بزرگ...
**ارباب آمدم تا 375 کیلومتری کربلا...ولی راهم ندادند...مهمان روسیاه نمیخواستی ؟!
**شهدا العفــــــــــو...